مرداد ۰۷، ۱۳۸۸

پرچم

گاهی اوقات آدم چیزهایی میبیند و میشنود که باورش دردناک است. همهاش به یک کمدی غم انگیز و رقت آور میماند. اصلا به خاطر همین حس حسودی و خود خواهیست، همین است که کورشان کرده. اگر در مقوله سیاست و اجتماع تا این حد عقب هستیم، اگر هنوز باید برای داشتن آزادیهایی که در قبیلههای انسانهای نخستین هم وجود داشته، از هر کس و ناکسی توسری بخوریم و برای رسیدن به دموکراسی خون بدهیم، به خاطر همین شعور سیاسی آفت زده است. یکی نیست بپرسد تو آدم مدعی و نادانی که آرم وسط پرچم را مهمتر از آرمانهای یک ملت میبینی، تویی که به هم صدایی مردم با صدایت پارازیت میاندازی در اندیشهٔ چه چیزی هستی؟ اصلا خانهای که ویران است و دارد فرو میریزد چه نمایش مرمر باشد چه آجر! نخست خانه را بسازید بعدا سنگ نمایش را به سر هم بکوبید. پرچم همان بیرقیست که مردم به زیرش گرد آیند و هم صدا شوند. چه فرقی میکند. شیر نشان یا الله نشان یا بی نشان. هر کدام برای خودش مقدس است. نه به خاطر اینکه خدایی است بلکه به این خاطر که ایرانی است. من خودم واژه الله را در میان پرچمم نمیپسندم، که اصولا پرچم نباید نشانی داشته باشد که بخشی را کما کوچک به اقلیت بفرستد. با شمشیر کج اون شیر شمشیر به دست هم حال نمیکنم، ولی هر دو را پرچم ایران میدانم و بر آن بوسه میزنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر