تیر ۱۱، ۱۳۸۸

یک فرضیه

مرگ دستوریست که در شرایط نهایی از سوئ نقطه‌ای ناشناس در بخشی نهفته و پنهان از مغز انسان صادر میشود!

مرگ و خاموشی و نابودی یک انسان زنده در پی تصمیمی است که این بخش بر اساس تشخیص خود از ناتوانی انسان در ادامه زندگی‌ برمیگزیند و همچون دکمه‌ای عمل می‌‌کند که با فشارش چراغ زندگی‌ و حیات انسان را خاموش می‌کند. در مورد جاندران دیگر نیز کما بیش چنین است. فرشته مرگ همواره در خود ماست و طبیعت آن را به گونه ای طراحی کرده تا در صورت ناتوانی برای ادامه بقا مثل نارسایی ها و آسیبهای شدید و برگشت ناپذیر ارگانی‌ و جسمی‌ خاموش شویم، تجزیه گردیم و در طبیعت بازیافت شویم.

شاید به کما رفتن بیمارانی که از ناحیه سر آسیبهای جدی دیده اند را نیز بتوان اختلال در عملکرد و تجزیه تحلیل‌های این نقطه اسرار آمیز دانست...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر