شهریور ۰۱، ۱۳۸۹

دایره ولایت

خامنه‌ای: هر کس اصول را قبول ندارد از دایره خارج است ! باید دایره مخلصان را هرچه ممکن است گسترده کرد و این هدف هنگامی محقق می‌شود که هرکسی، افزایش خلوص را از خود، خانواده، دوستان و همراهان سیاسی و اجتماعی آغاز کند.  با هرکسی به همان اندازه که اصول را قبول دارد متصل و متحدیم و هرکسی اصول را قبول ندارد طبعاً از این دایره وحدت خارج است.


دایره  مخلصان

مرداد ۲۸، ۱۳۸۹

جنگ زرگری


میرحسین موسوی:

عده ای همانطور که صدها میلیارد دلار درآمد نفتی کشور را در سال های گذشته به چاه ویل سرازیر کرده اند امروز دنبال آن هستند که سرمایه های هویت ملی را برای به دست آوردن منافع جناحی کوتاه مدت چوب حراج بزنند

جالب است که امروز کسانی مدعی مکتب ایران شده اند که در کوتاه ترین زمان سازمان میراث فرهنگی کشور را متلاشی کردند. سازمانی که حافظ و نگهدارنده مظاهر هویت ملی ما باید باشد امروز شاهد آن هستیم که همان بلاهایی که بر سر سازمان برنامه آمد بر سر این سازمان درحال فرود آمدن است.  در این جنگ زرگری از نگاه معاصر به اسلام و ایران طفره می روند. گفته نمی شود که کدام ایران است که باید به جهان معرفی شود و یا کدام اسلام است که باید از آن دفاع شود.ایرانی با بالاترین آلودگی به اعتیاد، ایرانی با چهارده و نیم درصد نرخ بیکاری و 29 درصد بیکاری در میان جوانان، ایرانی با زندان های پر از زندانی سیاسی و دهان های دوخته و رسانه های خفه شده و حقوق بشر پایمال شده، ایرانی که به دلیل سیاست های خانمان برانداز فاصله اش با کشورهای همسایه رقیب بیشتر می شود.وقتی در این دعوا اسلام هم مطرح می شود گفته نمی شود که با گسترش سلطه دروغ و ریا چه بر سر اسلام آمده است. آیا این اسلام، اسلام آن مرجع عالیقدری است که به دلیل حقگویی خانه اش ویران می شود یا اسلام اما جمعه ای است که بدون خم به ابرو آوردن تهمت یک میلیارد دلار پول از بیگانه گرفتن و منتظر 50 میلیارد دلار دیگر ماندن را به رقبای سیاسی می زند.
 

مرداد ۲۷، ۱۳۸۹

غریبه تو قبر بابات !

اسد فاضل، مدیرعامل سازمان بهشت زهرا، روز سه شنبه ۲۶ مرداد (۱۷ اوت) گفت: "در حال حاضر متوفیان در قبور سه طبقه دفن می شوند و بازماندگان می توانند دو طبقه بالای قبر را خریداری کنند." در صورت خریداری نشدن طبقه های بالایی قبور جدید توسط بازماندگان متوفی، افراد دیگر می توانند آنها را خریداری کنند!

از این پس به دشنام‌های ایرانی‌ از نوع توهین‌امیز ؛
... به قبر بابت
تو قبر پدرت ...
الهی تو قبر ...
تو روح ... و از این قبیل اضافه گردید :
"غریبه تو قبر بابات"






ننه مگه من نگفتم غریبه نیاری تو قبرم !؟




مرداد ۱۹، ۱۳۸۹

مرداد ۱۸، ۱۳۸۹

سخن‌گویی محمود

 
 
 





هر چه خونم رنگین تر ایرانی‌ ترم

من که نمی‌‌دانم در رگهایم چند قطره خون جاریست . نسبم شاید به ترکی‌ از آسیای میانه برسد و یا لری از قبیله‌ زند، شاید به کردی از دلاوران ماد، شاید عربی‌ از قبایل مهاجر، و یا پارسی‌ باشم از تبار کورش. بلوچی کشاورز از خاک پاک توس، شاید شکارچی ببری از مازندران سر سبز. چه اهمیت دارد تا وقتی‌ که ایرانی‌ هستم. ایران سرزمین همه این اقوام بوده . ایران پیمانی بوده است که پدرانمان برای همزیستی‌ و هویتی یگانه بسته بودند. پس هر چه خونم رنگین تر ایرانی‌ ترم. هر آنکه خود را سوا داند پیمان شکنیست که حرمت پدرانش را به جا نمی‌‌آورد و هر آنکه دیگری را سوا داند دشمن ایران است.




قشر بازاری قشر بی‌تفاوت؟


پرهام سر میز رولت ایستاده و نیمنگاهی به همراهش که او هم ایرانیست می‌اندازد، در حالی‌ که سرش را دوباره به سوی میز می‌‌چرخاند می‌‌پرسد امیر کجا رفت؟ محمدرضا که به توپ کوچک سفیدرنگ داخل چرخ رولت خیره شده سرش را به چپ خم می‌کند و بلند پاسخ میدهد : رفته باز چنچ کنه. توپ سفیدرنگ دارد از چرخش باز می‌ایستد تا تکلیف حاضرین را روشن کند. پرهام ژتون‌های صد یورو یی را در مشتش میفشارد . چشمانش به دنبال توپ رولت میدوند. انگار با نگاهش قصد دارد برای توپ در حال چرخش تصمیم بگیرد. پرهام توی تهران مغازه فرش فروشی پدرش را میگرداند، بساز بفروش هم هست. امیر و محمد رضا در بازار آهن مشغولند، امیر گاهی هم از دبی لوازم یدکی اتومبیل وارد می‌کند. از سر رابطه‌ای که با این و آن دارد ارزان وارد می‌کند، گمرک را با دوتا حاجی چاکریم دور می‌‌زند. کاغذ و مهر و امضا را تلفنی سفارش می‌‌دهد.

امیر و پرهام تو مسجد سر مراسم شب احیأ آشنا شدند.حاج محمود پدر محمدرضا با فرخ که پدر امیر باشه سالهاست که رفقای جون جونی هستند. امیر اینها چند نسل که توی بازار کاسبند. چهار تا حجره تو بازار دارند که هر کدام یادگار دوره خودش است. قدیمیترینش به مشروطه بر میگردد. دو هفته پس از کودتای بیست و هشت مرداد حجره دوم را میخرند که گویا صاحبش فراری بوده. حجره سوم مال سالهای اول انقلاب که بعدا تو سالهای هفتاد با مغازه کناری تبدیل میشوند به یک مغازه دو دهنه سر نبش. البته همه اینها را امروز پدر و عموی امیر به همراه دو برادر بزرگترش میگردانند. خود امیر اما به خرید و فروش آهن مشغول است. مهرهٔ سفید هل می‌‌خورد روی شماره ۲۰. امیر هم با ژتون‌های پانصد یورو‌ای برگشته. بازی تا صبح ادامه دارد. برد و باخت خیلی‌ مهم نیست.

یک ماه بعد ویلایی در تهران و یک جمع دوستانه :

پرهام با لحنی پر از غرور:  آقا به اینها بگو من چقدر باختم اون شب، باور نمیکنن هر چی‌ میگم
امیر:  شصد و سه هزار یورو


مرداد ۱۷، ۱۳۸۹

خدایان بر سر باران



آتش و خشکسالی در روسیه، باران و سیل در پاکستان و افغانستان

در روسیه مردم مسیحی‌ دعای باران میخوانند و از خدا میخواهند که باران ببارد در پاکستان اما مسلمانان به درگاه الله دعا می‌کنند که باران بند بیاید. اگر مسیحیان به الله و مسلمانان به درگه مسیح دعا میکردند تا به حال مشکل حل شده بود. با توجه شرایط جغرافیایی و تاریخی و بافت خدایی این دو ناحیه، الله بیشتر تخصصش بارندگی و مسیح و پدرش اما وظیفه‌شان جلوگیری از بارندگی و سیل و طغیان رودخانه‌ها بوده است. حالا چه کسی‌ جرات کند به اینها بگوید به خدای نا‌ مربوط دعا میکنند؟


 

مرداد ۱۶، ۱۳۸۹

اجتماع بیمار


هر کس بخواهد در ایران خانهٔ مردم را آباد کند، خانهٔ خود را خراب می‌کند و هر کس بخواهد خانهٔ خود را آباد کند باید خانهٔ مردم را خراب کند.

زنده یاد دکتر حسابی‌



 

 از همان بچگی‌ یاد میگیریم که خودمان و منافع خودمان را به بقیه که همان غریبه‌ها باشند ترجیح دهیم. به ما چه که سر بقیه چه میاید. به ما چه که خودمان را قاطی‌ کنیم. آسایش، آسایش خودمان است و جان بقیه هم اگر فدای آسایش ما شود که چه بهتر. اگر جایی ستم شد، اگر کسی‌ آزار دید، اگر حقی‌ خورده شد، اگر حقی‌ گرفته شد، بهترین عمل آن است که رویمان را بگردانیم، راه مان را کج کنیم یا به قول خودمان، خودمان را بزنیم به آن راه. خوب اجتماع بیماری داریم. جامعه مریض هم به چنین مصیبت هایی گرفتار است. قرنهاست که بیماریم. دچار مذهب زدگی  و نادانی و حسادت و دروغ و خودخواهی و خرافات و باورهای پلید غیر انسانی‌ شده‌ایم. تازه به همهٔ اینها تعصب هم داریم. مبادا کسی‌ که منافعش با ما یکی‌ نیست کامیاب و کامران باشد و ما بتوانیم آن را به هم زنیم و نزنیم. ضعیف کشی هم چه لذتی دارد. اگر زورمان نرسید اما بنده و وابسته او شویم که زورش بیشتر است.