هى روزى روزى ميكنى
هى گنده گوزى ميكنى
خودت رو قوزى ميكنى
چمهاتو موذى ميكنى
به روى وامونده عبا
هى وصله دوزى ميكنى
دهن ها رو كه دوختى
چند نسلمون رو سوختى
فروختى آى فروختى
فروختى آى فروختى
خدا رو هم فروختى
سير نميشى چرا تو
كور نميشى چرا تو
دور نميشى چرا تو
به گور نميشى چرا تو
________________________
مرا در ايوان شرقى خانه ام باغى بود و در آن درخت سيبى كه خود كاشته بودم. ريشه در خاك منزل و پاى بر نهر جارى از چشمه منزل آن درخت استوار گشت و شكوفه داد و بار گرفت تا شبى كه تندبادى وزيد. سيبى به كمال رسيده از او به زمين افتاد و قل قل خوران به حياط خانه همسايه غلطيد. از قضاى روزگار آن تكه از باغ از منزل من جدا افتاد و آن دگرى كه بر ايوانش نشسته با آن همسايه امروز بر سر كوبند و آن سيب غلطان را هريك مدعى باشند. يكى درخت نشناسد و ديگرى خداى درخت