شنیدهاید که میگویند فلانی از درک واقعیات پیرامونش عاجز مانده؟ خوب
من هم همان فلانیم که عاجز مانده.این را امروز فهمیدم. وقتی که خواندم ۴۱
بچه دبستانی را در حمص کشتهاند. البته نه اینکه تلاشم را نکرده باشم که
بفهمم، درک کنم، توجیه کنم. مدتهاست که در تلاشم. ولی بیفایده است. من نه
درک میکنم نه میفهمم نه اصولا ذهنم توانایی تجزیه و تحلیل این چنین چیزها
را دارد. کشتن کودکان و بریدن سر زنان و مردان و تیرباران و قتل عام مردم
بی دفاع سلاخی کردن آدمها، شاید برای فهمش باید مسلمان شوم آنهم مسلمان
واقعی. این اسلامیستها در بیشرمی و رذالت و نامردی و جنایت و پستی و
کوردلی هیچ مرزی ندارند. البته به خودم ایرادی نمیگیرم که نفهم هستم
نمیفهمم و این نفهمی از انسان بودن است و نه از نادانی. اصولا ذهنیت من
بدین گونه تکامل یافته که نتوانم درک کنم. من یک ایرانیم، جوانمردی را ما
هزاران ساله پیش مد کرده ایم. همزیستی را پادشاهان ما در این منطقه بنیاد
گذاشته اند. این هم نوعی از تکامل است که من ایرانی نفهمم چرا. شجاعت و
دلیری با بیرحمی و وحشیگری در تضاد است. سرهای بریده و بچههای ترسیده و
زنان به بردگی کشیده و سرزمینهای ویران شده، همه و همه سرگذشت پدران و
مادران ما نیز هست از قادسیه تا به امروز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر